و اگر بستهای بار سفر ،
تو اگر ... نیستی دیگر ؛
پس چرا از همه جا
من صدای تپش قلب تو را می شنوم ؟!
(عمران صلاحی)
وقتی که می رفتی، بهار بود
تابستان که نیامدی، پاییز شد
پاییز که برنگشتی، پاییز ماند
زمستان که نیایی ،پاییزمی ماند
تو را به دل پاییزی ات
فصلها رابه هم نریز
خیلی زیبا بود
و اگر بستهای بار سفر ،
تو اگر ... نیستی دیگر ؛
پس چرا از همه جا
من صدای تپش قلب تو را می شنوم ؟!
(عمران صلاحی)